قرآن حاضر، قرآن غایب

پدیدآورمحمد اجلیحسین مرادی

نشریهمجله گلستان قرآن

شماره نشریه139

تاریخ انتشار1390/01/15

منبع مقاله

share 833 بازدید
قرآن حاضر، قرآن غایب

محمد اجلی - حسین مرادی

با تشکر از این‏که وقت خود را در اختیار ما گذاشتید، به‏عنوان اولین سوءال بفرمایید که تعریف شما از قرآن چیست؛ تعریفی که جامع همه شئون قرآن باشد؟
نظام هستی دارای یک قانون‏مندی خاصی است که از آن به "سنت" تعبیر می‏شود. همه‏چیز در نظام هستی براساس قانون‏مندی خاصی عمل و اجرا می‏شود. قرآن کریم درواقع راهنمای این قانون‏مندی است که روابط میان پدیده‏های عالم را بیان می‏کند. به عبارت دیگر، کل نظام خلقت براساس یک برنامه نرم‏افزاری اجرا می‏شود و قرآن، تفصیل این برنامه است؛ یعنی ما نمی‏دانیم در این نرم‏افزار کدام کلید، کدام نتیجه را در پی دارد. قرآن برای ما بیان می‏کند که از کدام کلید برای اجرای چه برنامه‏ای می‏توان استفاده برد.
درواقع قرآن صورت لفظی آن نرم‏افزار است.
بله راهنمای عمل و عکس‏العمل‏هاست. کل روابط موجود در نظام هستی بر مبنای این نرم‏افزار اجرا می‏شوند و این نرم‏افزار درواقع باطن قرآن است و قرآن، مبین آن؛ تبیاناً لکل شی‏ء یعنی همین؛ یعنی قرآن بیانگر کل شی‏ء و روابط میان کل شی‏ء است.
براساس این تعریف، زبان قرآن یک زبان ریاضی است هرچند به‏ظاهر شبیه کتب علوم انسانی است.
بله! با این تعریف می‏خواهیم بگوییم که قرآن تنها کتاب علوم انسانی است که به زبان ریاضی نوشته شده است. هیچ‏یک از کتب علوم انسانی شبیه قرآن نیست. قرآن در این میان تنها کتابی است که تمامی واژه‏های آن حساب‏شده به کار رفته است. حتی کتب فلسفه نیز که از نظر واژه‏پردازی دقیق‏ترین کتب علوم انسانی به شمار می‏روند، از این جهت به گرد پای قرآن نمی‏رسند زیرا با همه وقتی که دارند باز هم در بسیاری از تعاریف و مباحث مملو از اختلاف‏اند، برای مثال، شما از کلمات "روح"، "عقل" و "نفس" نمی‏توانید یک تعریف مشخصی در این کتاب‏ها به دست آورید. اما قرآن هر واژه‏ای را کاملاً حساب‏شده به کار برده است، درست مثل آیات تکوینی و پدیده‏های جهان هستی که هریک در جای مشخصی قرار گرفته‏اند، به‏طوری‏که ما حتی در قرآن کلمات مترادف هم نداریم یعنی قرآن از کاربرد یک واژه خاصی در یک جمله خاص، حتماً مراد خاصی داشته است. برای مثال، ما نمی‏توانیم بگوییم که "کتاب" همان "قرآن" است و یا بالعکس "قرآن" همان "کتاب" است. قرآن وقتی واژه کتاب را به جای قرآن به کار می‏برد، حتماً هدفی را دنبال می‏کند و خودش هم این واژه را در خود قرآن پرورش داده و معنا می‏کند و مرادش را می‏فهماند. قرآن در کاربرد کلمات و عبارات و حتی حروف کاملاً دقیق عمل کرده است، به طوری که ما می‏توانیم - و بلکه ضروری است - که از خود قرآن واژه‏نامه یا مفردات استخراج کنیم. نه این‏که با مفردات و لغت‏نامه‏های خود - که دقیق نیستند - به سراغ قرآن و تفسیر آن برویم.
براساس این تعریف، قرآن کتاب راهنمای تمامی موجودات است نه فقط انسان؟
از آنجا که انسان موجودی منفصل و جدا از این نظام هستی نیست و کل نظام هستی به هم پیوسته و مرتبط‏اند و قرآن هم تبیاناً لکلّ شی‏ء است، پس قرآن برای همه موجودات است یعنی این نرم‏افزار اولیه نمی‏تواند منحصراً برای انسان باشد چون انسان جدا از موجودات بیرون نیست.

آیا قرآن صرفاً یک راهنماست؟

خیر صرفاً یک راهنما نیست بلکه حتی خود الفاظ قرآن در نظام هستی نقش داشته و آثار خاصی در تکوین به جا گذاشته و ارتعاشات صوتی آن تأثیر مثبت دارند. قرآن علاوه بر این‏که یک راهنماست، خودش هم یک
حقیقت است. قرآن از جمله قانون‏مندی‏هایی را که برای ما بیان می‏کند این است که خود الفاظ قرآن در جهان هستی آثار و انعکاس خاصی دارد. بنابراین قرآن صرفاً یک راهنمای خشک و مرده که فقط برای یاددادن چگونگی استفاده از کلیدها و آیکون‏ها باشد، نیست.
براساس تعریف شما، هر که قرآن‏دان نباشد از قوانین حاکم بر هستی بیگانه خواهد بود و قرآن در کمال انسان کاملاً موضوعیت دارد؛ یعنی اگر نباشد نمی‏شود؟
بله! حقیقت این است که هر که با قرآن نباشد هیچ ندارد یعنی از نرم‏افزار حاکم بر هستی اطلاعی ندارد و کارکرد کلیدهای آن را نمی‏داند و کاملاً با آن بیگانه است و هیچ اثری از آن را نمی‏تواند درک کند.
ممکن است برخی بگویند: ما قرآن نمی‏خوانیم و با آن نیستیم، اما به قوانین حاکم بر هستی اطلاع داریم؟
این مثل کسی است که باقلا زیاد می‏خورد. به او گفتند: هر که باقلا زیاد بخورد عقلش را از دست می‏دهد. یکی گفت: اصلاً این‏طور نیست. اتفاقاً من تمام خانه و زندگی‏ام را فروختم و باقلا خریدم و هنوز عقلم را از دست نداده‏ام!
خیلی از ما مثل همین آقا فکر می‏کنیم که کارمان خیلی درست است و همه چیزمان سرجای خود قرار دارد. از این‏رو گمان می‏کنیم که انس با قرآن چندان هم در آدم‏شدن موضوعیت ندارد. اما واقعیت این است که کارمان خیلی هم خراب است و هیچ چیزمان سرجای خود نیست، چرا که با قرآن مأنوس نیستیم و آن را سرلوحه خود قرار نداده‏ایم و درواقع با کلیدهای این نرم‏افزار آشنا نیستیم. پس امکان ندارد که بتوانیم یک برنامه‏ای را به درستی اجرا کنیم. قرآن نه‏تنها در کمال انسان موضوعیت دارد بلکه اصلاً، موضوع اصلی است.
بر این مبنا ما با قوانین حاکم بر نظام هستی بیگانه‏ایم زیرا قرآن - آن‏گونه که باید - برای ما تبیان و فرقان نیست و بلکه خود چرب‏ترین محل اختلاف و نزاع است؟
عامل این اختلافات این است که ما با یک قلب خالص به سراغ قرآن نرفته‏ایم. ما به جای این‏که در حال فقر و دست‏خالی به سوی قرآن برویم دست‏پر و در حالت غنا به سوی آن رفته‏ایم. همه پیش‏فرض‏ها و یافته‏ها و بافته‏های خودمان را در دست گرفتیم و این‏گونه به در خانه قرآن رفتیم. طبیعی است که در این صورت چیزی از قرآن نصیبمان نخواهد شد. کسانی که خالصانه و دست‏خالی به سراغ قرآن رفته‏اند و با دلی صاف و بی‏آلایش با آن روبه‏رو شده‏اند، با دستان پربرگشته‏اند و هیچ اختلافی میان آنان دیده نمی‏شود مانند امامان معصوم(ع)؛ زیرا هرچه دارند از قرآن گرفته‏اند و در قرآن هم اختلافی نیست. اما ما هرچه داریم از بیرون از قرآن گرفته‏ایم؛ از این‏رو می‏بینیم که همه یافته‏هایمان مملو از اختلاف و تناقض است.
از همین جا بهتر است به بحث مهجوریت قرآن وارد شویم.
یک وجه مهجوریت همین است که امروزه با وجود بیش از چهارصد دوره تفسیر قرآن، بازهم پاسخ سوءالات و دوای دردهمایمان را در بیرون از قرآن می‏جوییم. اگر مدعی هستیم که قرآن تبیاناً لکل شی‏ء و شفاء لما فی‏الصدور است در پاسخگویی به سوءالات و حل اختلافات تا چه حد توانسته‏ایم از قرآن بهره ببریم؟ تا چه حد توانسته‏ایم جوانانمان را برای یافتن پاسخ سوءالاتشان به قرآن ارجاع دهیم؟ اگر واقعاً قرآن را تفسیر کرده‏ایم و آن را برای مردم بیان و روشن نموده‏ایم، باید هر کس هر مشکلی که برایش به وجود می‏آید به راحتی بتواند به آیه یا سوره موردنظر رجوع کند و پاسخش را بگیرد و مشکلش را حل کند و دردش را شفا دهد. اما گویی قرآن اصلاً این‏کاره نیست.
قرآن پیش و بیش از آن که در میان دیگران مهجور باشد در میان ما مفسران و عالمان علوم قرآنی مهجور است. مفسر کسی است که طریق استفاده از کلیدهای این نرم‏افزار را به مردم یاد بدهد و بگوید که اگر برای مثال، این کلید را همزمان با آن کلید فشار دهی چه می‏شود، چه برنامه‏ای اجرا می‏شود. ما از یک‏سو می‏گوییم قرآن، تبیاناً لکل شی‏ء و فرقان است و از سوی دیگر، هنوز هم در مدارس و دانشگاه‏ها برای بیان مباحث اخلاقی و تربیتی، متوسل به کتاب‏های دیگران ومباحث فلسفی و کلامی و یا روان‏شناسی این و آن می‏شویم و با این مغالطه فوق‏العاده مخرب و ویرانگر که «این کتاب‏ها هم برخاسته از قرآن‏اند و فرقی با آن ندارند»، راه ورود مردم به قرآن را می‏بندیم.
بعضی از استادان اخلاق معتقدند که: «کتاب‏های اخلاقی صورت منظم شده قرآن‏اند»!
خیلی حرف بزرگی است! یعنی آنها می‏گویند که ما تبیاناً لکل شی‏ء را منظم کرده‏ایم. قرآنی را که کلام خداست و تمامی الفاظ و ترتیب حروف، کلمات، عبارات، آیات و سوره‏هایش معجزه است می‏خواهیم تنظیم کنیم!
حال که می‏بینیم قرآن در میان ما تقریباً موضوعیتی نداشته و در زندگی ما حضور و ظهور چندانی ندارد، چطور است قدری از این تعریفمان که قرآن همه‏کاره است و تبیان و فرقان و شفاست و...، کوتاه بیابیم و این اوصاف را - همچنان که بسیاری چنین کرده‏اند - کلی و شعارگونه و کلیشه‏ای تلقی کنیم و خودمان را از این پارادوکس عجیب و غریب رها سازیم. چگونه ممکن است از یک سوی، قرآن خودش را همه کاره ما بداند و از سوی دیگر این‏گونه در میان ما بیکاره باشد به‏طوری‏که اگر قرآن را به کلی از صحنه زندگی‏مان حذف کنیم و همه دانشکده‏های علوم قرآنی و تفسیر را تعطیل کنیم، همه چیزمان بر سر جای خود باقی می‏ماند و تقریباً آب از آب تکان نمی‏خورد، حتی اصول عقایدی که در مدارس و دانشگاه‏ها تعلیم می‏دهیم همچنان به حال خود محفوظ می‏مانند تا چه رسد به سایر چیزها! این در حالی است که اگر یک‏ماه رشته پزشکی و آثار وجودی آن را تعطیل کنیم، سراسر جامعه زیرورو می‏شود. بنابراین آیا بهتر نیست که قدری از این تعریفمان کوتاه بیابیم و به قرآن یک نقش کلیشه‏ای و تشریفاتی بدهیم و مانند خیلی‏ها، خیال خودمان را راحت کنیم؟!
ما چه در تعریفمان کوتاه بیاییم یا نیاییم، حقیقت این است که قرآن تبیان، برنامه نرم‏افزاری حاکم بر هستی است. ما باید از سایر چیزها و تعریف‏هایمان کوتاه بیاییم نه از تعریف قرآن. از حساب‏هایی که روی چیزهای دیگر باز کرده‏ایم باید کم کنیم و روی قرآن بیشتر حساب کنیم و رسالت و جایگاه فراموش‏شده‏اش را به او بازگردانیم. دیگر وقتش رسیده است که از تمام آنچه در بیرون از قرآن است، مأیوس و ناامید شویم. همه توضیحات و قانون‏مندی‏هایی که از سوی مکاتب مختلف برای سعادت بشر ارائه گردیده، همان‏طور که می‏بینیم با شکست مواجه شده است. همه راهکارها را تجربه کرده‏ایم و به جایی نرسیده‏ایم. دیگر وقت آن است که از تمامی آنها مأیوس شویم و به قرآن باز گردیم. از انواع مباحث و کتب فلسفی، کلامی، اخلاقی، عرفانی، تربیتی و... ناامید گردیم و با قرآن آشتی کنیم. نه این‏که این کتاب‏ها را نادیده انگاریم و از آنها استفاده نکنیم؛ بلکه منظور این است که آنها را در سرجای خود قرار دهیم و رسالت قرآن را به آنها ندهیم و آنها را با قرآن عوضی نگیریم. الآن وقتش رسیده است که محققان و دانشمندان از همه‏چیز ناامید شوند و خالصانه و با فقر محض به سراغ قرآن روند: الم یأن للذین آمنوا ان تخشع قلوبهم لذکر الله و مانزل من‏الحق آیا وقتش نرسیده که دستمان را از بافته‏ها و یافته‏های خود خالی کنیم و دست خالی در خانه قرآن را بکوبیم؟! من فکر می‏کنم که وقتش رسیده باشد. تنها در این صورت خواهیم توانست از قرآن بهره ببریم. ما عملاً - بی‏آن‏که خود متوجه باشیم - با روش‏های تفسیریی که داریم مردم را به سوی خودمان فرا می‏خوانیم نه به سوی قرآن و درواقع خودمان را تبیین می‏کنیم و توضیح می‏دهیم نه قرآن را.
در جلسه‏های تفسیر و قرآن، مردم بیش و پیش از آن‏که با قرآن مأنوس شوند با من مفسر و یا قاری مأنوس می‏شوند و به ما عشق می‏ورزند. به هنگام رویارویی با مشکلات هم به ما رجوع می‏کنند نه به قرآن. ما بر سر سفره قرآن درواقع خودمان را مطرح و تبیین می‏کنیم. در جلسه‏های تفسیر، مردم قرآن‏ها را می‏بندند و به صورت مفسر نگاه می‏کنند و مفسر میدان‏دار جلسه می‏گردد و قرآن و آیات مورد بحث اصلاً فراموش می‏شود. و هیچ مجالی برای تدبر به مردم داده نمی‏شود.
بعضی از آشنایان ما افتخارشان این است که چهل ،پنجاه سال است که به‏طور مداوم به جلسه تفسیر می‏روند و هنوز هم این روند ادامه دارد. اگر به آنان بگویید چه از قرآن فهمیده‏اید، چیزی برای گفتن ندارند. در این مدت، حتی یک‏بار هم جرأت نکرده‏اند در آیه‏ای تدبر کنند و نکته‏ای از آن بردارند. و این به خاطر این است که تمام وقت جلسه را مفسر پرکرده و تنها میدان‏دار جلسه بوده است و مردم مجالی برای تدبر در قرآن نیافته‏اند و اصلاً خود را این‏کاره ندیده‏اند و این حق را به خود نداده‏اند.
من خودم هم سال‏ها جلسه‏های تفسیر داشتم، از یک زمان خاص به بعد تصمیم گرفتم روش جلسه را عوض کنم به‏طوری که هرکس قرآن را بخواند و سعی کند خالصانه آنچه می‏فهمد بیان کند، و اگر هم در معنای یک واژه اشکالی دارد به کتب لغت مراجعه کند. همه افرادی که در این جلسه‏ها شرکت می‏کردند تأکید داشتند که این روش بسیار مفیدتر و آثارش گسترده‏تر است و قرائت این‏گونه قرآن برکاتش به مراتب بیشتر است.
در این جلسه‏ها می‏دیدم که افراد به جای این‏که به صورت من نگاه کنند غرق در الفاظ قرآن می‏شدند و سرشان را پایین می‏انداختند و سعی می‏کردند از لابلای آیات نکته بردارند و نکته‏های ظریف و لطیفی هم می‏گفتند. از سوی دیگر، از ثواب نگاه کردن به آیات قرآن هم بهره‏مند می‏شدند. اما در جلسه‏های قبلی می‏دیدم که قرآن را می‏بندند و به من نگاه می‏کنند. اگر در جلسه‏های تفسیر و... این‏گونه رفتار کنیم، مردم را به جای این‏که به سوی خودمان و یا به سوی آرای این و آن بخوانیم، به سوی قرآن فرا خواهیم خواند. مفسر در این جلسه‏ها تنها نقش یک کنترل‏کننده و راهنما را دارد که بعضی اوقات، برای مثال معنی واژه‏ها را می‏گوید و یا برخی از مشکلات مربوط به ادبیات عرب را حل می‏کند، نه این‏که همه‏کاره جلسه باشد.
خیلی از کارها را خود قرآن انجام می‏دهد. بسیاری از واژه‏ها را خودش پرورش می‏دهد و به انسان القا می‏کند. ما فقط باید راه قرآن را باز کنیم و با دخالت‏های خود مانع واژه‏سازی آن نشویم. قرآن کریم مثل سایر کتب یک کار نمی‏کند بلکه چندین کار را همزمان انجام می‏دهد.
درواقع زبان‏آموزی می‏کند!
بله! هم زبان‏آموزی می‏کند و هم حالت روحی ایجاد می‏کند و هم معانی کلمات را القا می‏کند. برای مثال اگر شما درباره عبارت وجلت قلوبهم هزار ساعت برای مردم تفسیر بگویید و بخواهید حالت وجل را برای آنان ترسیم کنید نخواهید توانست، اما اگر اجازه دهید آنان خالصانه آن را تلاوت کنند، این حالت وجل را خودشان خواهند دید یعنی این عبارت معنای خود را القا خواهد کرد.
منظورتان این است که نفس تلاوت قرآن در بهره‏گیری از معانی آن موءثر است؟
بله! دقیقاً. اما متأسفانه ما در زمینه تلاوت قرآن هم مثل تفسیر برخورد کرده‏ایم؛ یعنی با پیش‏فرض‏ها و آهنگ‏های ساخته و پرداخته خودمان به سراغ قرآن رفته‏ایم. اگر فارغ از همه نغمه‏ها و ریتم‏های خاصی که دایر است مانند کسی که هیچ اطلاعی از دستگاه‏های مختلف موسیقی و آهنگ‏های گوناگون ندارند به سراغ قرآن برویم به‏مراتب بهره بیشتری از آن خواهیم برد. تجربه نشان می‏دهد که وقتی ما کودکان را بی‏هیچ آلایشی به سوی قرآن می‏خوانیم و آنان صاف و ساده قرآن را می‏خوانند، بهره‏شان از امثال من که یک عمر تفسیر خوانده و گفته‏اند بیشتر و لطیف‏تر است. بنابراین تلاوت قرآن تأثیر دارد و این‏که ما تلاوتمان نتیجه‏بخش نیست به خاطر این است که ما حتی در تلاوت نیز می‏خواهیم خودمان را مطرح کنیم و هنرمان را بنماییم.
در تلاوت، خداوند با ما صحبت می‏کند. فهم این حقیقت نیاز به حضور قلب دارد. بدون این حضور، خداوند با ما صحبت نخواهد کرد. این الفاظ همین حالا هم در حال وحی‏شدن هستند. وحی الهی و نزول قرآن قطع نشده است. من باید خودم را طوری آماده کنم که این الفاظ بر زبان من جاری شود و این در صورتی ممکن است که «من» و هنرنمایی «من» در میان نباشد. و من صرفاً بلندگوی خدا باشم. اما اگر بخواهم آواز بخوانم و صوت و لحن خود را در قالب الفاظ قرآن در بیاورم این کلام درواقع کلام من خواهد بود نه کلام خدا. لذا آن تأثیر مخصوص خود را نخواهد داشت و زبان من، زبان خدا نخواهد شد و راه کلام الهی بسته خواهد شد.
بنابراین تا زمانی‏که «من» در میان است و هنرنمایی مطرح است نخواهیم توانست نه از معانی قرآن و نه از تلاوت آن بهره ببریم. بهره ما همان ساخته‏ها و پرداخته‏های خودمان خواهد بود که از مجرای آنها با قرآن روبه‏رو می‏شویم.

مقالات مشابه

قرآن در انديشه قرآني امام خميني(ره)

نام نشریهپژوهشنامه متين

نام نویسندهسیدعطا اله افتخاری

تحلیلی پیرامون شفابخشی قرآن با رویکرد به آراء و روایات تفسیری

نام نشریهکتاب قیم

نام نویسندهمحمدحسن رستمی, سمانه ابریشمی

حاكميت قرآن از ديدگاه امام صادق (ع)

نام نشریهبینات

نام نویسندهمهناز رحیم‌پور

سخنان امام صادق (ع) درباره قرآن

نام نشریهبینات

نام نویسندهشهربانو کاهدی

قرآن و هویت متکی بر اسلام سیاسی

نام نشریهپژوهشنامه علوم سیاسی

نام نویسندهمحمدجواد غلامرضاکاشی, الهه صادقی